برگ بهشت

وب نوشت انقلابی

برگ بهشت

وب نوشت انقلابی

مسافری از بهشت2

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۴۷ ب.ظ


کم تر پیش می آمد که"ولوُ"ی قراضهء غاده(همسر شهید) را سوار شوند,از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر  بچه ای که در خاک های کنار جاده نشسته و گریه می کند پیاده نشود. پیاده می شد , بچه را بغل می گرفت و می بوسیدش. آن وقت  تازه اشک های خودش سرازیر می شد. دفعهِ اول غاده فکر کرد بچه را می شناسد .

مصطفی گفت " نه,نمی شناسم . مهم این است که این بچهِ یک شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش می کشد و گریه اش نشانهء ظلمی است که بر شیعهء علی رفته."

 

 

 

...........................................................................

دلم نیامد این یکی را هم ننویسم البته تمام کتاب پر است از این صحنه های زیبا .

ان شاءالله که بهره ببیریم.

                                                              

                                                                      والله الموفق

  • انقلابی انقلابی

گریه می کرد

شیعه علی

مسافر

شهید

چمران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی